پیوستن زال و رودابه
مهراب را گل رخسار شکفته شد.
سیندخت را پیش خواند و نوازش کرد و گفت: " رای تو نیکو بود و کارها به سامان آمد . با خاندانی بزرگ و نامدار پیوند ساختیم و سرافرازی یافتیم. اکنون در گنج و خواسته را بگشای و گوهر بیفشان و جایگاه بیارای و تختی در خور شاهان فراهم ساز و خوانندگان و نوازندگان را بخواه تا آماده پذیرائی شاه زابلستان باشیم."
چیزی نگذشت که سام دلیر با فرزند نامدار و سپاه آراسته فرارسیدند . سام چون دیده اش به رودابه افتاد او را چون بهشتی آراسته دید و در خوبی و زیباییش فروماند و فرزند را آفرین گفت.
سی روز همه بزم و شادی بود و کسی را از طرب خواب بردیده نگذشت. آنگاه سام آهنگ سیستان کرد و به شادی باز گشت. زال یک هفته دیگر در کاخ مهراب ماند. آنگاه با رودابه و سیندخت و بزرگان و دلیران به زابل باز گشت.
شهر را آذین بستند و سام جشنی بزرگ بر پا کرد و به سپاس پیوند دو فرزند زر و گوهر برافشاند. سپس زال را بر تخت شاهی زابلستان نشاند و خود به فرمان شاهنشاه درفش برافراخت و گاه مازندران کرد.