ستیز اهریمن - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ستیز اهریمن - پندار نیک

درباره نویسنده
ستیز اهریمن - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
ستیز اهریمن - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :277225
بازدید امروز : 68
 RSS 

ستیز اهریمن
همه دوستدار سیامک بودند جز یک تن و آن اهریمن بداندیش بود که با این جهان
و مردم آن دشمنی داشت و با خوبیهای عالم، ستیزه می کرد. اما از ترس بدخواهی، خود را آشکار نمی ساخت. از جوانی و فروزندگی و شکوه سیامک رشک بر اهریمن چیره شد و در اندیشه آزار افتاد. اهریمن بچه ای بدخواه و بی باک چون گرگ داشت. سپاهی برای وی فراهم کرد و او را به نیرنگ بنام هواخواه و دوستدار نزد کیومرث فرستاد. رشک در دل دیوزاده می جوشید و جهان از نیکبختی سیامک پیش چشمش سیاه بود. زبان به بدگویی گشاد و اندیشه خود را با این و آن درمیان گذاشت. اما کیومرث آگاه نبود و نمی دانست چنین بدخواهی در درگاه خود دارد.
فردوسی
سروش که پیک هرمزد، خدای بزرگ، بود بر کیومرث ظاهر شد و دشمنی فرزند اهریمن و قصدی را که به جان سیامک داشت ، بر سیامک آشکار کرد. چون سیامک از بداندیشی دیو پلید آگاه شد، برآشفت و سپاه را گردآورد و پوست پلنگ را جوشن خود کرد و به نبرد دیوزاده رفت. هنگامیکه دو سپاه در برابر یکدیگر ایستادند سیامک که دلیر و آزاده بود، خواستار جنگ تن به تن شد. پس برهنه گردید و با دیوزاده درآمیخت. دیو زاده نیرنگ زد و وارونه چنگ انداخت و به قامت سیامک شکست آورد.
"فگند آن تن شاه بچه به خاک
بچنگال کردش جگرگاه چاک
سیامک به دست چنان زشت دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو"

چون به کیومرث خبر رسید که سیامک به دست دیوزاده کشته گردید، گیتی از غم بر او تیره شد. از تخت فرود آمد و زاری سر داد. از سپاه خروش برآمد و دد و دام و مرغان، همه گردآمدند و زار و گریان به سوی کوه رفتند. یک سال مردم در کوه به سوگواری نشستند، تا آنکه سروش خجسته از کردگار پیام آورد که "کیومرث، بیش از این مخروش و به خود باز آی. هنگام آنست که سپاه فراهم کنی و گرد از آن دیو بدخواه برآوری و روی زمین را از آن ناپاک پاک کنی."
کیومرث سر به سوی آسمان کرد و خداوند را آفرین خواند و اشک از مژگان پاک کرد. آنگاه به کین سیامک کمر بست.



نویسنده : میثم » ساعت 10:49 عصر روز دوشنبه 90 خرداد 2

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ