کاوه ی آهنگر - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



کاوه ی آهنگر - پندار نیک

درباره نویسنده
کاوه ی آهنگر - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
کاوه ی آهنگر - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :277146
بازدید امروز : 43
 RSS 

کاوه ی آهنگر
دادخواهی کاوه

کاوه ی آهنگر
در همین هنگام خروش و فریادی دربارگاه برخاست و مردی پریشان و داد خواه دست بر سر زنان پیش آمد و بی پروا فریاد بر آورد که " ای شاه ستمگر ، من کاوه ام ، کاوه آهنگرم. عدل و داد تو کو؟ بخشندگی و رعیت نوازیت کجاست؟ اگر تو ستمگر نیستی چرا فرزندان مرا به خون می کشی؟ من هجده فرزند داشتم . همه را جز یک تن، گماشتگان تو به بند کشیدند و به جلاد سپردند. بد اندیشی و ستمگری را اندازه ای است. به تو چه بدی کردم که بر جان فرزندانم نبخشیدی؟ من آهنگری تهیدست و بی آزارم ، چرا باید از ستم تو چنین آتش بر سرم بریزد؟ چه عذری داری؟ چرا باید هفده فرزند من قربانی ماران تو شوند؟ چرا دست از یگانه فرزندی که برای من مانده است بر نمی داری؟ چرا باید این تنها جگر گوشه من، عصای پیری من، یگانه یادگار هفده فرزند من نیز فدای چون تو اژدهائی شود؟"
ضحاک از این سخنان بی پروا به شگفت آمد و بیمش افزون شد. تدبیری اندیشید و چهره مهربان به خود گرفت و از کاوه دلجوئی کرد و فرمان داد تا آخرین فرزند او را از بند رها کردند و آوردند و به پدر سپردند.
آنگاه ضحاک به کاوه گفت:" اکنون که بخشندگی ما را دیدی و دادگری ما را آزمودی تو نیز باید این نامه را که سران و بزرگان در دادجوئی و نیک اندیشی من نوشته اند گواهی کنی."
کاوه آهنگر
شوریدن کاوه
کاوه چون نامه را خواند خونش به جوش آمد. رو به بزرگان و پیرانی که نامه را گواهی کرده بودند نمود و فریاد بر آورد که " ای مردان بد دل و بی همت، شما همه جرأت خود را از ترس این دیو ستمگر باخته و گفتار او را پذیرفته اید و دوزخ را به جان خود خریده اید . من هرگز چنین دروغی را گواهی نخواهم کرد و ستمگر را دادگر نخواهم خواند."
کاوه آهنگر
سپس آشفته به پا خاست و نامه را سر تا به بُن درید و به دور انداخت و خروشان و پرخاش کنان با آخرین فرزند خود از بارگاه بیرون رفت.
پیشگیر چرمی خود را برسر نیزه کرد و بر سر بازار رفت و خروش بر آورد که " ای مردمان، ضحاک ماردوش ستمگری ناپاک است. بیایید تا دست این دیو پلید را از جان خود کوتاه کنیم و فریدون والانژاد را به سالاری برداریم و کین فرزندان و کشتگان خود را بخواهیم. تا کی بر ما ستم کنند و ما دم نزنیم؟"



نویسنده : میثم » ساعت 11:55 عصر روز پنج شنبه 90 تیر 2

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ