ضحاک در زندان
پس فریدون بندی از چرم شیر فراهم کرد و دست و پای ضحاک را سخت به بند پیچید و او را خوار و زار بر پشت اسبی انداخت و بجانب کوه دماوند برد. در آنجا غاری ژرف بود. فرمود تا میخهای کلان حاضر کردند و ضحاک بیداد گر را در غار زندانی ساخت و بند او را بر سنگ کوفت تا جهان از وجود ناپاکش آسوده باشد.
آنگاه فریدون بزرگان و آزادگان را گرد کرد و گفت: " ضحاک ستم پیشه سالها جور کرد و مردم این دیار را به خاک و خون کشید و از آئین یزدان و رسم داد و نیکی یاد نکرد. یزدان پاک مرا برانگیخت که روی زمین را از آفت ستم او پاک کنم. خدا را سپاس که توفیق یافتم و بر ستمگر چیره شدم. از من جز نیکی و راستی و آئین یزدان پرستی نخواهید دید. اکنون همه کردگار را سپاس گوئید و سلاح جنگ را به یکسو گذارید و آرام و آسوده باشید."
مردمان شاد شدند و فرمان بردند. فریدون بر تخت شاهی نشست و به داد و دهش پرداخت.
رسم بیداد برافتاد و جهان آرام گرفت.