به تخت نشستن فریدون
فریدون نخستین روز مهرماه به تخت نشست و تاج کیانی به سر گذاشت. مردم به شاهنشاهی او دل آسوده گشتند و شادی کردند و آتش افروختند و باده نوشیدند و جشن به پا کردند و آن روز را عید خواندند و این عید سالیان دراز در میان ایرانیان بنام«جشن مهرگان» پایدار ماند.
فرانک، مادر فریدون، هنوز از به تخت نشستن فرزندش آگاه نبود. چون آگاه شد خداوند را نیایش کرد و سر و تن را شست و به پیشگاه فریدون آمد و سر بر آستان گذاشت و خداوند را سپاس گفت و شادمانی کرد و آنگاه به چاره نیازمندان پرداخت. درویشان و تهیدستان را در نهان مال و خواسته داد و تا هفت روز بخشش می کرد، چنانکه تهیدستی نماند آنگاه ساز بزم کرد و خوانی آراسته انداخت و بزرگان و فرزانگان را به سپاس برافتادن ضحاک مهمان کرد.
سپس گنج هائی را که تا آن زمان پنهان داشته بود بگشود و جامه و گوهر و زین افزار و سلاح و کلاه و کمر بسیار با خواسته فراوان به فرزند تاجدارش ارمغان کرد.
گردن فرازان و بزرگان لشکر فریدون و فرانک را ستایش کردند و سپاس گفتند و زر و گوهر را بهم آمیختند و بر تخت شاهنشاه فرو ریختند و آفرین یزدان را بر آن تاج و تخت رنگین خواستار شدند و برای پادشاه برومندی و جاودانی خواستند.
فریدون چون پادشاهیش استوار شد به گرد جهان برآمد تا در آبادانی زمین بکوشد و دست بدی و زشتی را کوتاه کند .
فریدون پانصد سال زیست . در روزگار وی جهان، خرم و آباد و آراسته شد و ویرانی های ضحاک ناپدید گردید.