کشته شدن سلم - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



کشته شدن سلم - پندار نیک

درباره نویسنده
کشته شدن سلم - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
کشته شدن سلم - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :277159
بازدید امروز : 2
 RSS 

کشته شدن سلم
با کشته شدن کاکوی پشت سپاه سلم شکسته شد. ایرانیان نیرو گرفتند و سخت بر دشمن تاختند.
سلم دانست از پس منوچهر برنمی آید. گریزان روی به دژ آلانان گذاشت تا در آنجا پناه گیرد و از آسیب دشمن در امان ماند. منوچهر دریافت و با سپاه گران در پی وی تاخت.
سلم چون به کنار دریا رسید از دژ اثری ندید . همه را سوخته و ویران و با خاک یکسان یافت. امیدش سرد شد و با لشکر خود رو به گریز نهاد. سپاه ایران تیغ برکشیدند و در میان گریزندگان افتادند.
منوچهر که در پی کینه جوئی ایرج بود سلم را در نظر آورد . اسب را تیز کرد تا به نزدیک وی رسید.

آنگاه خروش بر آورد که «ای شوم بخت بیدادگر ، تو برادر را به آرزوی تخت و تاج کشتی. اکنون بایست که برای تو تخت و تاج آورده ام . درختی که از کین و آز کاشتی اینک بار آورده؛ هنگام است که از باران آن بچشی. با تو چنان خواهم کرد که تو با نیای من ایرج کردی. باش تا خوانخواهی مردان را ببینی.» این بگفت و تیز پیش تاخت و شمشیر بر کشید و سخت بر سر سلم نواخت و او را دو نیمه کرد .
منوچهر فرمان داد تا سر از تن سلم برداشتند و بر سر نیزه کردند. لشکریان سلم چون سر سالار خود را بر نیزه دیدند خیره ماندند و پریشان گشتند و چوه رمه طوفان زده پراکنده شدند و گروه گروه به کوه و کمر گریختند. سرانجام امان خواستند و مردی خردمند و خوب گفتار نزد منوچهر فرستادند که "شاها ، ما سراسر تو را بنده و فرمانبریم. اگر به نبرد برخاستیم رای ما نبود. ما بیشتر شبان و برزگریم و سر جنگ نداریم. اما فرمان داشتیم که به کارزار برویم . اکنون دست در دامن داد و بخشایش تو زنده ایم . پوزش ما را بپذیر و جان ناچیز را بر ما ببخشای "
منوچهر چون سخن فرستاده را شنید گفت "از من دور باد که با افتادگان پنجه در افکنم. من به کین خواهی ایرج بود که ساز جنگ کردم. یزدان را سپاس که کام یافتم و بدنهادان را به سزا رساندم. اکنون فرمان اینست که دشمن امان بیابد و هر کس به زاد و بوم خویش برود و نیکوئی و دین داری پیشه کند"
سپاه چین و روم شاه را ستایش کردند و آفرین گفتند و جامه جنگ از تن بیرون آوردند و گروه گروه پیش منوچهر آمدند و زمین بوسیدند و سلاح خویش را از تیغ و شمشیر و نیزه و جوشن و ترک و سپر و خود و خفتان و کوپال و خنجر و ژوبین و برگستوان به وی بازگشتند و ستایش کنان راه خویش گرفتند.



نویسنده : میثم » ساعت 4:56 عصر روز چهارشنبه 90 تیر 22

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ