کیومرث
سخنگوى دهقان چه گوید نخست که نام بزرگى بگیتى که جست
که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد ندارد کس آن روزگاران بیاد
مگر کز پدر یاد دارد پسر بگوید ترا یک بیک در بدر
که نام بزرگى که آورد پیش کرا بود از آن برتران پایه بیش
پژوهنده نامه باستان که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت کآیین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه
چو آمد ببرج حمل آفتاب جهان گشت با فرّ و آیین و آب
بتابید از آن سان ز برج بره که گیتى جوان گشت ازان یک سره
کیومرث شد بر جهان کدخداى نخستین بکوه اندرون ساخت جاى
سر بخت و تختش بر آمد بکوه پلنگینه پوشید خود با گروه
ازو اندر آمد همى پرورش که پوشیدنى نو بد و نو خورش
بگیتى درون سال سى شاه بود بخوبى چو خورشید بر گاه بود
همى تافت زو فرّ شاهنشهى چو ماه دو هفته ز سرو سهى
دد و دام و هر جانور کش بدید ز گیتى بنزدیک او آرمید
دو تا مىشدندى بر تخت او از آن بر شده فرّه و بخت او
برسم نماز آمدندیش پیش و زو بر گرفتند آیین خویش
پسر بد مر او را یکى خوبروى هنرمند و همچون پدر نامجوى
سیامک بدش نام و فرخنده بود کیومرث را دل بدو زنده بود
بجانش بر از مهر گریان بدى ز بیم جداییش بریان بدى
بر آمد برین کار یک روزگار فروزنده شد دولت شهریار
بگیتى نبودش کسى دشمنا مگر بدکنش ریمن آهرمنا
بر شک اندر آهر من بدسگال همى راى زد تا ببالید بال
یکى بچه بودش چو گرگ سترگ دلاور شده با سپاه بزرگ
جهان شد بر ان دیو بچه سیاه ز بخت سیامک و زان پایگاه
سپه کرد و نزدیک او راه جست همى تخت و دیهیم کى شاه جست
همى گفت با هر کسى راى خویش جهان کرد یک سر پر آواى خویش
کیومرث زین خود کى آگاه بود که تخت مهى را جز او شاه بود
یکایک بیامد خجسته سروش بسان پرىء پلنگینه پوش
بگفتش ورا زین سخن در بدر که دشمن چه سازد همى با پدر
دانلود شاهنامه صوتی (پادشاهی کیومرث)