گشودن کاخ ضحاک - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گشودن کاخ ضحاک - پندار نیک

درباره نویسنده
گشودن کاخ ضحاک - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
گشودن کاخ ضحاک - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :274840
بازدید امروز : 15
 RSS 

گشودن کاخ ضحاک
چون به نزدیکی شهر رسید کاخی دید بلند و آراسته که سر بر آسمان داشت و
چون نوعروسی زیبا بود. دانست که کاخ ضحاک ستمگرست. گرز گاو سر را به دست گرفت و پا در کاخ گذاشت. ضحاک خود در شهر نبود. نگهبانان کاخ نره دیوان پیش آمدند . فریدون گرز را بر سر آنها کوفت و آنان را از پای در آورد. همچنان پیش می رفت و یاران ضحاک را بر خاک میانداخت تا به بارگاه رسید. تخت ضحاک آنجا بود. تخت را به دست آورد و بر آن نشست. سپاهان فریدون نیز در کاخ ضحاک جا گرفتند.
آنگاه فریدون به شبستان ضحاک که دختران خوب روی در آن گرفتار بودند در آمد و شهر نواز و ارنواز دختران جمشید را که از ترس هلاک رام ضحاک شده بودند بیرون آورد. دختران جمشید شادی کردند و اشک بر رخسار افشاندند و گفتند " ما سالها در پنجه ضحاک دیو خو اسیر بودیم و از ماران او رنج می بردیم . اکنون یزدان را سپاس که به دست تو آزاد شدیم."
فریدون به تخت نشست و شهر نواز و ارنواز را بر راست و چپ خود نشاند و نوید داد که به زودی پی ضحاک را از خاک ایران خواهد برید.
فریدون
گزارش کندرو به ضحاک
کلید گنجهای ضحاک بدست مردی بود بنام « کندرو» که با آنکه بیدادگری را چندان دوست نمی داشت نسبت به ضحاک بسیار وفادار بود. کاخ ضحاک نیز به دست وی سپرده بود. چون به کاخ در آمد دید جوانی نیرومند و سرو بالا بر تخت ضحاک نشسته و گرزی گاو سر بدست دارد و شهرنواز و ارنواز را نیز بر دو طرف خود نشانده و به شادی و رامش مشغول است.
کندرو آرام پیش رفت و نماز برد و فریدون را ثنا گفت و ستایش کرد. فریدون او را پیش خواند و فرمان داد تا بزمی بسازد و خواننده و نوازنده بخواند و خوانی رنگین فراهم کند.
کندرو فرمان برد و هر چه فریدون دستور داده بود فراهم کرد. اما چون بامداد شد پنهان بر اسب نشست و تازان به نزد ضحاک رفت و گفت "ای شاه، پیداست که تخت از تو روی پیچیده. سه جوان دلاور از کشور ایران با سپاه فراوان به کاخ تو روی آوردند. از آن سه آنکه کوچکتر است گرزی گران چون پاره ای کوه به دست دارد و خورشیدوار می درخشد و اوست که همه جا پای پیش می نهد و سروری دارد. به کاخ تو در آمد و بر تخت نشست و همه کسان و پیروان تو فرماندار او شدند."
ضحاک برگشتن بخت را باور نداشت. گفت: " نگران مباش شاید اینان به مهمانی آمدند. از آمدن آنان شاد باید بود."
کندرو گفت: "شاها، این چگونه مهمانی است که با گرز گاو به مهمانی میاید و آن را بر سر نگهبانان قصر می کوبد و بر تخت تو می نشیند و آئین تو را زیر پا می گذارد؟"
ضحاک گفت: " غمگین مباش، گستاخی میهمان را می توان به فال نیک گرفت."
کندرو فریاد برآورد که " ای شاه اگر این دلاور مهمان است با شبستان تو چه کار دارد؟ این چگونه مهمانی است که زنان تو شهرنواز و ارنواز را از شبستان تو بیرون کشیده و با آنان راز می گوید و مهر می ورزد؟"
ضحاک چون این سخن بشنید چون گرگ برآشفت و در خشم رفت و بر کندرو غضب کرد و زبان به دشنام گشود. سپس سراسیمه بر اسب نشست و با سپاهی گران از بیراهه روی به جانب فریدون گذاشت.



نویسنده : میثم » ساعت 9:56 عصر روز شنبه 90 تیر 4

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ