افسون پادشاه یمن - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



افسون پادشاه یمن - پندار نیک

درباره نویسنده
افسون پادشاه یمن - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
افسون پادشاه یمن - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :274810
بازدید امروز : 14
 RSS 

افسون پادشاه یمن 
پادشاه یمن که جادو و افسون می دانست تاب جدائی نداشت . چاره ای دیگر
اندیشید و بر آن شد تا فرزندان فریدون را به افسونی دیگر بیازماید تا اگر با افسون گرفتار شدند دخترانش آزاد شوند و نزد وی بمانند. تا دل شب در بزم به شادی پیوند نو باده خورده بودند .
هنگامی که می بر خردها چیره شد و آرزوی خواب در سر مهمانان پیچید، پادشاه فرمود تا بستر آنان را در بوستان زیر درختان گل افشان، درکنار آبگیری از گلاب گستردند. چون شاهزادگان به خواب رفتند پادشاه یمن از باغ بیرون آمد و افسونی آراست و نا آگاه بادی دمان برخاست و سرمایی سخت بر باغ و چمن چیره شد و همه چیز بیفسرد و از جنبش باز ایستاد.
افسون
شاهزادگان ایران که افسون گشایی را از پدر آموخته بودند ناگهان از خواب برجستند و به نیروی فره ایزدی که رهنمون خاندان شاهی بود راه را بر جادو بستند و از زخم سرما در امان ماندند.
روز دیگر چون خورشید سر از تیغ کوه برزد ، پادشاه افسونگر به گمان آنکه سه شهزاده را یخ زده و کبود چهره و بی جان خواهد یافت به باغ آمد. اما با شگفتی دید که سه شاهزاده چون ماه نو برتخت نشسته اند.
دانست که افسون وی کارگر نخواهد شد و دختران وی از آن فرزندان فریدون اند. چون چاره نماند رضا داد و به شایستگی به بستن بار عروسان پرداخت. در گنجینه های کهن را باز کرد و زر و گوهر بسیار بیرون آورد و با خواسته فراوان بر پشت هیون بست و دختران خود را با آئین و فر همراه شاهزادگان کرد و رهسپار دربار فریدون ساخت.
عشق
چون پسران به درگاه پدر نزدیک شدند فریدون که افسونگری می دانست برای آنکه فرزندان خود را بیازماید خود را به صورت اژدهایی خروشان و آتش افروز در آورد و راه را بر شاهزادگان گرفت.
فرزندان به نوبت، خردمندی و دلیری و هوشیاری خود را آشکار کردند و از زبان اژدها در امان ماندند. فریدون خشنود شد و بازگشت و پدر وار پیش آمد و دست فرزندان خود را به مهربانی گرفت و آنان را نوازش کرد و درود و آفرین گفت.
آنگاه دختران پادشاه یمن را نام پارسی بخشید: "همسر سلم را که پسر بزرگتر بود «آرزو» نام کرد و همسر تور پس میانه را «ماه» و همسر ایرج را که پسر کهتر بود «سهی» خواند. "



نویسنده : میثم » ساعت 6:57 عصر روز شنبه 90 تیر 11

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ