آگاهی فریدون از مرگ ایرج - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



آگاهی فریدون از مرگ ایرج - پندار نیک

درباره نویسنده
آگاهی فریدون از مرگ ایرج - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
آگاهی فریدون از مرگ ایرج - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :274848
بازدید امروز : 23
 RSS 

آگاهی فریدون از مرگ ایرج
فریدون چشم به راه ایرج داشت. چون هنگام باز گشت وی رسید فرمان داد تا شهر
را آیین بستند و تختی از فیروزه برای وی ساختند و همه چشم به راه وی نشستند .
شهر در شادی بود و نوازندگان و خوانندگان در سرود خوانی و نغمه پردازی بودند که ناگاه گردی از دور برخاست. از میان گرد سواری تیز تک پدید آمد.
وقتی نزدیک سپاه ایران رسید خروشی پر درد از جگر بر آورد و تابوت زرینی را که همراه داشت بر زمین گذاشت. تابوت را گشودند و پرنیان از سر آن کشیدند. سر شهریار جوان در آن بود.
فریدون از اسب به زیر افتاد و خروش بر داشت و جامه به تن چاک کرد . پهلوانان و آزادگان پریشان شدند و خاک بر سر پاشیدند. سپاهیان به سوگواری اشک از دیدگان می ریختند و بر مرگ خسرو نامدار زاری می کردند. ولوله در شهر افتاد و ناله و فغان برخاست.
سوگ ایرج
فریدون سر فرزند گرامی را در آغوش داشت.
افتان و خیزان به کاخ ایرج آمد تخت را بی خداوند و باغ و بستان را سوگوار و سپاه را بدون سرور دید . در بر خود ببست و به زاری نشست که " دریغ بر تو ای شهریار ناکام که به خنجر کین از پای در آمدی . دریغ بر تو ای گرامی فرزند که کشته ی بیداد شدی . دریغا آن دلیری و فر و شکوه تو، دریغا آن بزرگی و بخشندگی تو. ای آفریدگار جهان، ای داور دادگر، بر این کشته ی بی گناه بنگر که چگونه به نا جوانمردی خونش بر خاک ریخت . ای یزدان پاک، آرزوی مرا بر آور و مرا چندان امان ده و زنده بدار تا ببینم کسی از فرزندان ایرج کین او را بخواهد و چنانکه سر نازنین ایرج را به ستم از تن جدا کردند و سر آن دو ناپاک را از تن جدا سازد. مرا جز این به درگاه تو آرزویی نیست."



نویسنده : میثم » ساعت 7:17 عصر روز چهارشنبه 90 تیر 15

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ