میثم - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



میثم - پندار نیک

درباره نویسنده
میثم - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
میثم - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :277148
بازدید امروز : 45
 RSS 

طهمورث دیو بند
هوشنگ پس از آن سالها به فرمان یزدان پادشاهی کرد و در آبادانی جهان و
آسایش مردمان کوشید و روی گیتی را پرازداد و راستی کرد. اما هوشنگ نیز سرانجام زمانش فرارسید و جهان را بدرود گفت و فرزند هوشمندش طهمورث به جای او بر تخت شاهی نشست.
اهریمن بدسرشت با آنکه چندین بار شکست خورده بود، دست از بداندیشی برنمی داشت. همواره در پی آن بود که این جهان را که آفریده یزدان بود به زشتی و ناپاکی بیالاید و مردمان را در رنج بیفکند و آسایش و شادی آنان را تباه کند و گیاه و جانور را دچار آفت سازد و دروغ و ستم را در جهان پراکنده کند.
طهمورث در اندیشه چاره افتاد و کار اهریمن را با دستور خود «شیداسب» که راهنمایی آگاه دل و نیکخواه بود در میان نهاد. شیداسب گفت کار آن ناپاک را با افسون چاره باید کرد. طهمورث چنین کرد و با افسونی نیرومند سالار دیوان را پست و ناتوان کرد و فرمانبردار ساخت. آنگاه چنان که بر چارپا می نشینند، بر وی سوار شد و به سیر و سفر در جهان پرداخت.
دیوان و یاران اهریمن که در فرمان طهمورث بودند، چون زبونی و افتادگی سالار خود را دیدند، برآشفتند و از فرمان طهمورث گردن کشیدند و فراهم آمدند و آشوب به پا کردند. طهمورث که از کار دیوان آگاه شد، بهم برآمد و گرزگران را بر گردن گرفت و کمر به جنگ دیوان بست. دیوان و جادوان نیز از سوی دیگر آماده نبرد شدند و فریاد به آسمان برآوردند و دود و دمه به پا کردند.
طهمورث دل آگاه، باز از افسون یاری خواست،دو سوم از سپاه اهریمن را به افسون بست و یک سوم دیگر را به گرزگران شکست و بر زمین افکند. دیوان چون شکست و خواری خود را دیدند، زنهار خواستند که « ما را نکش و جان ما را ببخش تا ما نیز هنری نو به تو بیاموزیم» طهمورث دیوان را زنهار داد و آنان نیز در فرمان او درآمدند و رمز نوشتن را بر وی آشکار کردند و نزدیک سی گونه خط، از پارسی و رومی و تازی و پهلوی وسغدی و چینی به وی آموختند.
طهمورث نیز پس از سالیانی چند، درگذشت و پادشاهی جهان را به فرزند فرهمند و خوب چهره اش جمشید، بازگذاشت
.



نویسنده : میثم » ساعت 11:58 عصر روز چهارشنبه 90 خرداد 4


کین خواهی هوشنگ
سیامک فرزندی با فرهنگ به نام هوشنگ داشت که یادگار پدر بود و کیومرث او را بسیار گرامی می داشت. چون هنگام کین خواهی رسید، کیومرث هوشنگ را پیش خود خواند و او را از آنچه گذشته بود و ستمی که بر سیامک رفته بود، آگاه کرد و گفت: " من اکنون سپاهی گران فراهم می کنم و به کین خواهی فرزندم سیامک، کمر می بندم. اما باید که تو پیشرو سپاه باشی، چه تو جوانی و من سالخورده ام. سالار سپاه تو باش."
هوشنگ
آنگاه سپاهی گران فراهم کرد. همه دد و دام از شیر و ببر و پلنگ و گرگ و همچنین مرغان و پریان، درین کین خواهی به سپاه وی پیوستند. اهریمن نیز با سپاه خود در رسید. دو سپاه بهم درافتادند. دد و دام نیرو کردند و دیوان اهریمنی را به ستوه آوردند. آنگاه هوشنگ دلیر چون شیر، چنگ انداخت و جهان را بر فرزند اهریمن تار کرد و تنش را به بند کشید و سر از تنش جدا ساخت و پیکر او را خوار بر زمین انداخت.
چون کین سیامک گرفته شد، روزگار کیومرث هم به سر آمد و پس از سی سال پادشاهی درگذشت.



نویسنده : میثم » ساعت 7:4 عصر روز سه شنبه 90 خرداد 3


ستیز اهریمن
همه دوستدار سیامک بودند جز یک تن و آن اهریمن بداندیش بود که با این جهان
و مردم آن دشمنی داشت و با خوبیهای عالم، ستیزه می کرد. اما از ترس بدخواهی، خود را آشکار نمی ساخت. از جوانی و فروزندگی و شکوه سیامک رشک بر اهریمن چیره شد و در اندیشه آزار افتاد. اهریمن بچه ای بدخواه و بی باک چون گرگ داشت. سپاهی برای وی فراهم کرد و او را به نیرنگ بنام هواخواه و دوستدار نزد کیومرث فرستاد. رشک در دل دیوزاده می جوشید و جهان از نیکبختی سیامک پیش چشمش سیاه بود. زبان به بدگویی گشاد و اندیشه خود را با این و آن درمیان گذاشت. اما کیومرث آگاه نبود و نمی دانست چنین بدخواهی در درگاه خود دارد.
فردوسی
سروش که پیک هرمزد، خدای بزرگ، بود بر کیومرث ظاهر شد و دشمنی فرزند اهریمن و قصدی را که به جان سیامک داشت ، بر سیامک آشکار کرد. چون سیامک از بداندیشی دیو پلید آگاه شد، برآشفت و سپاه را گردآورد و پوست پلنگ را جوشن خود کرد و به نبرد دیوزاده رفت. هنگامیکه دو سپاه در برابر یکدیگر ایستادند سیامک که دلیر و آزاده بود، خواستار جنگ تن به تن شد. پس برهنه گردید و با دیوزاده درآمیخت. دیو زاده نیرنگ زد و وارونه چنگ انداخت و به قامت سیامک شکست آورد.
"فگند آن تن شاه بچه به خاک
بچنگال کردش جگرگاه چاک
سیامک به دست چنان زشت دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو"

چون به کیومرث خبر رسید که سیامک به دست دیوزاده کشته گردید، گیتی از غم بر او تیره شد. از تخت فرود آمد و زاری سر داد. از سپاه خروش برآمد و دد و دام و مرغان، همه گردآمدند و زار و گریان به سوی کوه رفتند. یک سال مردم در کوه به سوگواری نشستند، تا آنکه سروش خجسته از کردگار پیام آورد که "کیومرث، بیش از این مخروش و به خود باز آی. هنگام آنست که سپاه فراهم کنی و گرد از آن دیو بدخواه برآوری و روی زمین را از آن ناپاک پاک کنی."
کیومرث سر به سوی آسمان کرد و خداوند را آفرین خواند و اشک از مژگان پاک کرد. آنگاه به کین سیامک کمر بست.



نویسنده : میثم » ساعت 10:49 عصر روز دوشنبه 90 خرداد 2


به نام یزدان پاک
22شهریور ماه "پندار نیک" یکساله شد. سال گذشته وقتی تصمیم گرفتم وبلاگ نویسی رو شروع کنم یک طرح کلی توی ذهنم بود و می خواستم در عمل نوع متفاوتی از نوشتن رو تجربه کنم، وبلاگهای دیگر (مثل وبلاگ شما دوست عزیز!) را بررسی کردم و سعی کردم نوعی متفاوت از نوشتار رو به نمایش بگذارم. فارغ از معایب و نقاط قوت این وبلاگ، کامنتهای شما نشان می داد که این تفاوت در پندار نیک وجود دارد و در حد بضاعت نویسنده، حرفی نو زده است.
پست "یادم باشد" تعهدی خودخواسته بود که از آغاز نوشتن تا این لحظه، تلاش کردم به آن پایبند بمانم. عقیده ی من در نوشتار این بود که می شود به گونه ای نوشت و ابراز عقیده کرد که هیچ مخاطبی را نرنجاند و بدون ایجاد دافعه در خوانندگان تاثیری مثبت بر آنان بگذارد، برای مثال وقتی خواستم از موسیقی حرف بزنم می دانستم که افرادی نظراتی متفاوت با من دارند ولی باور داشتم که بسیاری از آن نظرات بر عرف جامعه بی تاثیرند، زیرا نمی توان عقیده ای را که کوچکترین سازشی با عقل و منطق ندارد پذیرفت و بعد تمام علایق و سلایق خود را بر مبنای آن عقیده ی تحمیلی تغییر داد، بنابراین پاسخ دادن به این نظرات لزومی ندارد.

از لحاظ آماری وبلاگ پندار نیک تا این لحظه برای60 مطلب نوشته شده 14200 بازدیدکننده داشته و متوسط بازدید روزانه ی وبلاگ 140 بازدید بوده است.
از نظر تعداد کامنت ها نوشته ی "بازگشت به فطرت الهی" با 32 کامنت و در دانلود فایل ها "مناجات ربنای استاد شجریان" با 405 دانلود، بیشترین اقبال عمومی را داشتند.

از آنجایی که برخی از دوستان به من لطف داشتند و از پست های این وبلاگ با ذکر منبع در وبلاگهایشان استفاده می کردند (مثل این لینک) و ( این لینک) لذا تصمیم گرفتم 14 پست پر مخاطب این وبلاگ رو در قالب 3 فایل
Zip شده تقدیم حضورتان کنم:

دلنوشته ها و خاطرات
                    نوشته های اجتماعی                       نوشته های مذهبی
خداحافظی
خداحافظی موقت
:

گاهی باید با لبهای خاموش سخن گفت و از این رو به بهترین جای ترانه که "تن به بی حرفی سپردن" هست پناه می برم و به عنوان حُسن ختام نوشته های این وب ترانه ی جدید
"محمد اصفهانی" رو به شما عزیزان تقدیم می کنم.

سراب

ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت

جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد
با کدامین سِحر از دلها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر، مردانگیها عیب شد؟

سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت

صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت
سالکان را پای پُر تاول ز رفتن خسته شد
دست پُر اعجاز مردان طریقت بسته شد

تا هوای صاف را بال و پر
کرکس گرفت
آسمان از سینه ها خورشید خود را پس گرفت

رنگ ولگرد سیاهیها به جانها خیمه زد

روح شب در جای جای آسمانها خیمه زد

این زمان شلاق بر باور حکومت میکند

در بلاد شعله ، خاکستر حکومت میکند

اعتبار دستها و پینه ها در مرخصی

چهره ها لوح ریا ، آیینه ها در مرخصی

ماجرا این است، آری ماجرا تکراری است

زخم ما کهنه است اما بینهایت کاری است
از شما میپرسم آن شور اهورایی چه شد؟
بال معراج و خیال عرش پیمایی چه شد؟
جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است
صبحگون از تابش خورشید مولا روشن است

تیغ یادش ریشه ی اندوه و غم را میزند

آفتاب هستی اش چشم عدم را میزند

چشم هستی آبها را جز علی مولا ندید

جز علی مولا برای نسل دریاها ندید

کلبه ی شاد دلم ناگاه میگردد خراب

باز ضربت میخورد مولای دریا از سراب

دانلود ترانه ی "سراب" با صدای محمد اصفهانی

"با طلوع اولین شعاع های نور خورشید ، دوباره طلوع می کنیم"



نویسنده : میثم » ساعت 11:8 عصر روز پنج شنبه 89 شهریور 25


به نام یزدان پاک
کم کم به آخرین ساعات ماه مبارک رمضان نزدیک می شویم، امیدوارم همگی بهره ی لازم رو از این فرصت برده باشیم. به شخصه حس خیلی خوبی دارم، اینطور که معلومه امام رضا(ع) هم امسال بعد از سال ها ما رو طلبیده و قراره عید فطر رو کنار حرم مطهر ضامن آهو باشیم. دعا گوی همه ی دوستان خواهم بود.
این پست رو با فاصله ی کمی نسبت به پست قبلی می نویسم، اگر هنوز پست "موسیقی خلقت" را نخوانده اید توصیه می کنم حتما آن پست را هم مورد توجه قرار دهید.
ماه رمضان را در فضای مجازی با اشعار حضرت مولانا در خدمتتان بودم.
با مناجات "این دهان بستی دهانی باز شد" آغاز کردیم ، با "جانا به غریبستان..." به نیمه رساندیم و با "راست بگو نهان مکن" با این ماه عزیز وداع می کنیم.
پیشاپیش عید سعید فطر رو به همه ی شما عزیزان تبریک عرض می کنم.
حرم امام رضا
نهان مکن

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

چون خمُشان بی‌گنه روی به آسمان مکن
رو ترش و گران کنی تا سر خود نهان کنی
بار دگر گرفتمت بار دگر همان مکن
باده خاص خورده‌ای جام خلاص خورده‌ای
بوی شراب می زند لخلخه در دهان مکن
چون سر صید نیستت دام منه میان ره
چونکه گلی نمی‌دهی جلوه به بوستان مکن
ای دل پاره پاره ام دیدن اوست چاره ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
خشم کسی کند که او جان و جهان ما بود
خشم مکن تو خویش را مسخره ی جهان مکن
باده ی عام از برون باده ی عارف از درون
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

دانلود ترانه ی "نهان مکن" با صدای علیرضا عصار
  
ترانه ی "نهان مکن" با صدای خانم شکیلا
ترانه ی قدیمی"نهان مکن" با صدای حسن شماعی زاده



نویسنده : میثم » ساعت 6:54 عصر روز پنج شنبه 89 شهریور 18


در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصر‌‌به‌فرد هستند.
در انسان، هر ژن (و پروتئین مربوط به آن) خود، آهنگی پیچیده می‌سازند و بدین سان، هر انسان تبدیل به کنسرت باشکوهی می‌شود، در حالیکه خود در کنسرت آفرینش یک آهنگ است. کلمه ی
Universe (به معنای جهان) که در زبان انگلیسی برای توصیف بی‌نهایت و فضای لایتناهی به کار می رود از دو جزء UNI به معنی یک وVerse به معنی آواز ساخته شده است؛ جهان یعنی یک آواز.
به تازگی دانشمندان علم ستاره‌شناسی، بعد از تحقیقات وسیع و طولانی، به این نتیجه رسیده‌اند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم (به نام بیگ بنگ) که با نوایی آرام آغاز شده است. نوایی که به تدریج منتشر شده و اکنون در تمام فضا جریان دارد. محققان در دانشگاه کمبریج نیز دریافته‌اند که خورشید کهکشان پرسیوس آوازی خاص و ریتمیک می‌خواند.(مقاله آوای علم،
روزنامه گلدن برید، دسامبر 2003 ). اصوات و نواها نه تنها در اعماق فضا، بلکه در مولکولها و اتمها نیز یافت شده‌اند. دکتر دیوید دیمر (Divid dimmer) زیست شناس و سوزان ژاندر (Susan Alexjander ) موسیقی دان، سراغ شگفت‌انگیزترین مولکول حیات یعنی DNA رفته‌اند. این ایده که DNA و موسیقی ممکن است با یکدیگر مرتبط باشند برای اولین بار توسط دکتر سوسومو اوهنو (Susumu Ohno) مطرح شد.
DNA%20and%20music      MusicDNA
DNA نردبانی مارپیچ است که از یکسری رمز تکرار شونده تشکیل شده است. رمزهایی که با ترجمه بخش اندکی از آن، پروتئین‌ها و در نهایت موجودات زنده شکل می‌گیرند. DNA زبان رمز مشترک در بین تمامی موجودات زنده روی کرة زمین می‌باشد، از آغاز حیات تاکنون، راستی این زبان مشترک چه می‌گوید؟
دیمر و ژاندر، در طی آزمایشات علمی و با ثبت
ارتعاشات مولکول DNA به وسیله اسپکترومتر مادون قرمز و تبدیل فرکانسها به نت موسیقی، سعی کردند این زبان مشترک را به صوت ترجمه کنند.(روش آزمایش به این صورت بود که ارتعاشات با استفاده از اسپکترومتر مادون قرمز اندازه گیری می شوند. با قرار دادن هر بخش از DNA در مقابل اشعه مادون قرمز و اندازه گیری طول موج اشعه جذب شده، این کار انجام شد و سپس نسبتهای فرکانس نوری به فرکانس صوتی تبدیل شد) و حالا سؤال این است: آیا این اصوات و نتها، ملودیک و آهنگین هستند و یا DNA تنها مجموعه‌ای نامنظم و تصادفی از صدا و فرکانسهاست؟
آنها فرکانسهای DNA یک سلول را به نت ترجمه کرده و شروع به نواختن کردند. نتیجه شگفت‌انگیز بود، یک موسیقی بسیار زیبا!
ژاندر در این رابطه می‌گوید: برخی از این ترکیبات فرکانسها، بسیار حیرت‌انگیز بودند. با شنیدن آنها من به موسیقی زندگی خودم گوش می‌دادم.
بسیاری از افرادی که به موسیقی DNA گوش دادند، کاملاً هیپنوتیزم و مسحور شده‌اند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریسته‌اند. برخی دیگر اذعان کرده‌اند که این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی که با موسیقی کلاسیک آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامز، شوپن واشاره کرده‌اند.
دکتر اوهنو در این مورد می نویسد: ملودی های DNA با عظمت و الهام بخش می باشند. بسیاری از افرادی که برای اولین بار این موسیقی را می شنوند، شروع به گریه می کنند. آنها نمی توانند باور کنند که بدنشان که تا حالا اعتقاد داشتند فقط تجمعی از مواد شیمیایی است شامل چنین هارمونی های معنوی و الهام بخشی باشد.
                                 stock%20vector%20music%20dna
نه تنها می توان با
DNA موسیقی ساخت، بلکه حتی امکان معکوس کردن فرایند نیز ممکن است. به بیان دیگر شما یک بخش از موسیقی را برداشته و نت ها را به واحدهای سازنده DNA (نوکلئوتیدها) برمی گردانید . در پایان نتیجه شبیه یک رشته از DNA می شود. اوهنو تلاش کرد تا با قطعه شوپن این کار را انجام دهد. در پایان نتیجه شبیه یک ژن سرطانی شد!
دانشمندان از نتایج این یافته ها در تحقیقات پزشکی نیز استفاده کرده اند. اگر شما هم اهمیت دنبال کردن این آواها را بدانید ممکن است به این نتیجه برسید که با بررسی دی ان ای در تریلیونها سلول بدن و دانستن نوسانات آنها شاید راهی برای بیش از پنج میلیون نفری که از سال 1990 مبتلا به سرطان تشخیص داده شده اند، پیدا شود.
"فابین مامن" یک متخصص بیوانرژی است که با کمک هلن گریمال بیولوژیست و موسیقی دان، بیش از یک و نیم سال بر روی افکت های سلولهای سرطانی در مرکز ملی فرانسه که یک مرکز معتبر تحقیقات است کار کرده اند. آنها به این نتیجه رسیده اند که سلول های بافتهای سرطانی صداهای مغشوش و ناهنجاری تولید می کنند و علاوه بر این در آزمایشات بسیاری ثابت شد که قرار گرفتن سلولهای سرطانی در معرض صداها و امواج صوتی، تغییراتی اساسی در آنها ایجاد می کند، صداهایی که آوادرمانی را به عنوان یک پتانسیل قوی درمانی برای این نوع بیماریها و موارد بسیار دیگری مطرح می کند.
"مامن" همچنین تحقیقاتی را بر روی دو بیمار مبتلا به سرطان سینه دنبال کرده است. هر خانم به مدت سه ساعت در روز در طول دوره یک ماهه تحت آوادرمانی (موسیقی درمانی) قرار گرفتند. پس از اتمام دوره درمان، تومور یکی از آنها کاملا ناپدید شد، اما بیمار دوم مجبور شد تومور را جراحی کند. جراح او گزارش می دهد که اندازه تومور کاملا کوچک شده بود و تا حد بسیار زیادی هم تحلیل رفته بود.

                    body
از این یافته ها به این نتیجه می رسیم که وقتی اندامهایمان بصورت هماهنگ آواز می خوانند ما سلامت هستیم و وقتی که آنها خارج از تنظیمشان آواز می خوانند ما احساس بیماری می کنیم.
و این داستان شگفت‌انگیزتر می‌شود اگر بدانیم که تمام سلولهای بدن یک موجود زنده، دارای یک نوع DNA منحصر به فرد هستند و DNA هر موجود (با وجود زبان و ساختار مشترک)، با DNA دیگری متفاوت است و این بدین معناست که در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصر‌‌به‌فرد هستند. تصور کنید چگونه 100تریلیون سلول در بدن هر انسان در حال خواندن آوازی یگانه هستند و شاید این آواز، هم‌ آوا با آواز کهکشان پرسیوس باشد! چرا که نه؟ موسیقی‌دان و رهبر ارکستری که نتها را در آغاز آفرینش نوشته است یکی بوده و یکی هست.
نکات جالب توجه دیگری نیز در این تحقیقات و یافته‌ها وجود دارد. هر چه موجود از نظر تکاملی (تکامل در زیست‌شناسی) پیشرفته‌تر بوده، موسیقی DNA آن نیز پیچیده‌تر شده است. یک جاندار تک سلولی با داشتن DNA کمتر و پروتئین‌های محدودتر، موسیقی ساده‌تری ایجاد می‌کند. در حالیکه در انسان، هر ژن (و پروتئین مربوط به آن) خود، آهنگی پیچیده می‌سازند و بدین سان، هر انسان تبدیل به کنسرت باشکوهی می‌شود، در حالیکه خود در کنسرت آفرینش یک آهنگ است و راستی در کنسرت بزرگ جهان ما آهنگ را چقدر هم‌آهنگ می‌نوازیم؟ آیا، هم آواز با هستی و خیره به دستان رهبر ارکستر می‌نوزایم؟
آیا با هر حرکت آرام او، آرام و با هر اشارة سریع، تند می‌زنیم؟ شاید هم ساز خودمان را می‌زنیم؟

                     einstein%26violin
سایت هایی که می توانید در آنها اطلاعات بیشتری در مورد این موضوع پیدا کنید و به موسیقی "DNA" گلبولهای قرمز و بعضی دیگر از انواع سلول ها گوش دهید:

www.oursoundunivers e.com    www.dnamusic. com

شما میتوانید از لینک زیر
  به راحتی به قطعه ای از این موسیقی گوش فرا دهید و لذت ببرید:

Shorter Suite



نویسنده : میثم » ساعت 11:7 عصر روز سه شنبه 89 شهریور 16


با دست های خودم گندم می کارم...
گندم

با دست های خودم گندم می کارم

جونم رو روی این زمین می ذارم
اگه خونم جای بارون بباره
بهارون ، گل گندم در می آرم
نفس من به جون خاک بسته
من و خاک هر دو دل هامون شکسته
من و خاک هر دو همزادیم و هم خون
بمیره هر که بین ما نشسته
من و خورشید و بارون خونه زادیم
به هم دست برادرگونه دادیم
اگه ابر سیاه نخواد بباره
من و خورشید و بارون در جهادیم
بسوزونم تن اسفند به آتیش
که چشمای نظرکرده بسوزند
نمی خوام دستای پنهوون در آستین
برام لباس خوشبختی بدوزند

دانلود ترانه ی "گل گندم" با صدای زنده یاد "مازیار"



نویسنده : میثم » ساعت 6:40 صبح روز پنج شنبه 89 شهریور 11

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ