به نام یزدان پاک
در پست مربوط به سه نگاه به زندگی افراد کم بضاعت عرض کردم که به نظر من باید نگاه سومی هم نسبت به زندگی افراد کم بضاعت داشته باشیم و آن نگاه به این صورت بود که با مشاهده ی داشته های خود و نداشته های آن افراد سعی بر این کنیم که به جای آن افراد نیز در جامعه اثرگذار باشیم. این که چطور به این نگاه سوم رسیدم ماجرای جالبی دارد که در ادامه آن را شرح می دهم.
صبح یکی از روزهای پایانی ماه مبارک رمضان امسال, وقتی آماده ی بیرون رفتن از خانه می شدم, خواستم کفشم را-که به تازگی هم آن را خریده بودم- بپوشم که با جای خالی آن در جاکفشی جلوی درب مواجه شدم, چون عجله داشتم بدون جستجو و پرسش در مورد کفش مفقود شده, کفش قبلی ام را پوشیدم و رفتم.هنگام برگشتن به خانه وجود یک کفش کهنه وسط راه پله ی میان طبقات توجه ام را جلب کرد, من صبح به دلیل عجله متوجه وجود آن نشده بودم, به هرحال شخصی ناشناس با کفشی آمده بود و با کفشی دیگر رفته بود.صرفنظر از قبیح بودن این رفتار در جامعه, این اتفاق چند پیام مهم برای من داشت که مهمترین آن ها منتهی شد به همین نگاه سوم.
کفش های تعویض شده می توانند نماد دو نوع زندگی متفاوت باشند, تفاوت این دو نوع زندگی در جایگاه و مرتبه ی اجتماعی افراد است. اگر برای ما در جامعه جایگاهی-هرچند با محدودیت های مختلف- فراهم باشد و در عین حال ذهن ما فارغ از این باشد که افرادی دوست دارند جایگاه ما را داشته و به اندازه ی ما اثرگذار باشند,و اگر فقط به انجام کارهای خود بپردازیم و نخواهیم به فکر افراد کم بضاعت هم باشیم, آن وقت این عدم تعادل که میان خواسته های آن افراد و نخواستن ما وجود دارد منجر به بروز یک ناهنجاری می شود که کفش بنده هم قربانی همین ناهنجاری شد!
به نظر من زندگی افراد کم بضاعت و آن کفش های کهنه ناگفته های فراموش شده ی فراوانی دارند که باید توسط ما بیان و یادآوری شوند, ما می توانیم در بهتر شدن زندگی و حفظ کرامت انسانی افراد کم بضاعت بکوشیم, در ضمن یادمان بماند که اگر آن افراد نمی توانند بر جامعه اثرگذار باشند, این فقدان را نیز باید جبران کنیم و به جای آنها هم کار کنیم و تاثیر بگذاریم.
" به یاد کفش هایشان باشیم و به جای آنان نیز قدم برداریم تا پا توی کفشمان نکنند."
در پناه حق