به نام یزدان پاک
22شهریور ماه "پندار نیک" یکساله شد. سال گذشته وقتی تصمیم گرفتم وبلاگ نویسی رو شروع کنم یک طرح کلی توی ذهنم بود و می خواستم در عمل نوع متفاوتی از نوشتن رو تجربه کنم، وبلاگهای دیگر (مثل وبلاگ شما دوست عزیز!) را بررسی کردم و سعی کردم نوعی متفاوت از نوشتار رو به نمایش بگذارم. فارغ از معایب و نقاط قوت این وبلاگ، کامنتهای شما نشان می داد که این تفاوت در پندار نیک وجود دارد و در حد بضاعت نویسنده، حرفی نو زده است.
پست "یادم باشد" تعهدی خودخواسته بود که از آغاز نوشتن تا این لحظه، تلاش کردم به آن پایبند بمانم. عقیده ی من در نوشتار این بود که می شود به گونه ای نوشت و ابراز عقیده کرد که هیچ مخاطبی را نرنجاند و بدون ایجاد دافعه در خوانندگان تاثیری مثبت بر آنان بگذارد، برای مثال وقتی خواستم از موسیقی حرف بزنم می دانستم که افرادی نظراتی متفاوت با من دارند ولی باور داشتم که بسیاری از آن نظرات بر عرف جامعه بی تاثیرند، زیرا نمی توان عقیده ای را که کوچکترین سازشی با عقل و منطق ندارد پذیرفت و بعد تمام علایق و سلایق خود را بر مبنای آن عقیده ی تحمیلی تغییر داد، بنابراین پاسخ دادن به این نظرات لزومی ندارد.
از لحاظ آماری وبلاگ پندار نیک تا این لحظه برای60 مطلب نوشته شده 14200 بازدیدکننده داشته و متوسط بازدید روزانه ی وبلاگ 140 بازدید بوده است.
از نظر تعداد کامنت ها نوشته ی "بازگشت به فطرت الهی" با 32 کامنت و در دانلود فایل ها "مناجات ربنای استاد شجریان" با 405 دانلود، بیشترین اقبال عمومی را داشتند.
از آنجایی که برخی از دوستان به من لطف داشتند و از پست های این وبلاگ با ذکر منبع در وبلاگهایشان استفاده می کردند (مثل این لینک) و ( این لینک) لذا تصمیم گرفتم 14 پست پر مخاطب این وبلاگ رو در قالب 3 فایل Zip شده تقدیم حضورتان کنم:
دلنوشته ها و خاطرات نوشته های اجتماعی نوشته های مذهبی
خداحافظی موقت:
گاهی باید با لبهای خاموش سخن گفت و از این رو به بهترین جای ترانه که "تن به بی حرفی سپردن" هست پناه می برم و به عنوان حُسن ختام نوشته های این وب ترانه ی جدید "محمد اصفهانی" رو به شما عزیزان تقدیم می کنم.
سراب
ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت
احترام «یاعلی» در ذهن بازوها شکست
دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد
با کدامین سِحر از دلها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر، مردانگیها عیب شد؟
سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
صورت آیینه زنگار فراموشی گرفت
سالکان را پای پُر تاول ز رفتن خسته شد
دست پُر اعجاز مردان طریقت بسته شد
تا هوای صاف را بال و پر کرکس گرفت
آسمان از سینه ها خورشید خود را پس گرفت
رنگ ولگرد سیاهیها به جانها خیمه زد
روح شب در جای جای آسمانها خیمه زد
این زمان شلاق بر باور حکومت میکند
در بلاد شعله ، خاکستر حکومت میکند
اعتبار دستها و پینه ها در مرخصی
چهره ها لوح ریا ، آیینه ها در مرخصی
ماجرا این است، آری ماجرا تکراری است
زخم ما کهنه است اما بینهایت کاری است
از شما میپرسم آن شور اهورایی چه شد؟
بال معراج و خیال عرش پیمایی چه شد؟
جان تاریک من اینک مثل دریا روشن است
صبحگون از تابش خورشید مولا روشن است
تیغ یادش ریشه ی اندوه و غم را میزند
آفتاب هستی اش چشم عدم را میزند
چشم هستی آبها را جز علی مولا ندید
جز علی مولا برای نسل دریاها ندید
کلبه ی شاد دلم ناگاه میگردد خراب
باز ضربت میخورد مولای دریا از سراب
دانلود ترانه ی "سراب" با صدای محمد اصفهانی
"با طلوع اولین شعاع های نور خورشید ، دوباره طلوع می کنیم"